اعطای نوبل اقتصاد ۲۰۲۵به فیلیپ آگیون، پیتر هاویت و جوئل موکیر صرفاً یک رویداد علمی نبود، بلکه حامل پیامی روشن برای کشورهایی مانند ایران است؛ بدون نوآوری، رقابت واقعی و نهادهای کارآمد، رشد پایدار یک رؤیای دستنیافتنی است.
نظریه مرکزی این سه اقتصاددان بر پایه همان مفهوم «تخریب خلاق» استوار است؛ ایدهای که شومپیتر سالها پیش مطرح کرد. اقتصاد پویا، اقتصادی است که در آن بنگاههای ناکارآمد جای خود را به نوآوران بدهند. در ایران اما این چرخه بهندرت رخ میدهد. مشکل در سیستمی است که بهجای پاداش دادن به نوآوری، رانت و فعالیتهای کوتاهمدت را تشویق میکند و انگیزهها را به سمت فعالیتهای غیرمولد سوق داده است. به عبارت دیگر، افراد ترجیح میدهند در بازارهای ارزانقیمت به خدمت گرفته شوند یا سرمایه و انرژی خود را در گود سکه، ارز و مسکن متمرکز کنند.
جوئل موکیر یادآوری میکند که تاریخ رشد اقتصادی جهان، در اصل تاریخ نهادهایی است که از دانش و خلاقیت پاسداری کردهاند. آگیون و هاویت هم نشان دادهاند که رقابت باید سوخت موتور نوآوری باشد، نه مانع آن. البته رقابت بیقاعده هم میتواند خفهکننده باشد، بهویژه برای بنگاههای نوپا؛ به همین دلیل آنان بر مفهوم «حمایت زماندار» تأکید دارند.یعنی: کسبوکارهای تازه باید فرصتی محدود برای رشد داشته باشند، اما پس از آن باید در برابر رقابت واقعی سنجیده شوند.
پیامی که برای ایران از این نظریهها برمیآید روشن است. اقتصاد ما سالهاست که زیر سایه حمایتهای بیپایان و بیضابطه گرفتار مانده است. صنعت خودروسازی نمونهای کلاسیک از این وضع است؛ دههها حمایت دولتی بدون هیچ الزام جدی به بهبود کیفیت یا بهرهوری. نتیجه؛ شکلگیری بنگاههایی است که در برابر تغییر مصون شدهاند. این حمایتهای دائمی نه فقط نوآوری را خفه کرده، بلکه مانع رشد بخشهای پویاتر نیز شده است.
موردی که هر روز روبروی چشمان ماست، نانواییها هستند؛ بنگاههایی که زیر فشار قیمتگذاری نادرست دولتی، از میدان رقابت و نوآوری بیرون رانده و به واحدهایی خسته و بیتحرک بدل شدهاند . این مثال ساده اما گویاست؛ وقتی دولت قواعد بازی را نادرست میچیند، حتی ابتداییترین بخشهای اقتصاد هم از پویایی میافتند.
تجربه جهانی راه را نشان میدهد. روسیه پس از فروپاشی شوروی (در دوره ریاستجمهوری بوریس یِلتسین) با آزادسازی ناگهانی اقتصاد، در نبود نهادهای پشتیبان، دچار آشوب شد. در مقابل، کره جنوبی با اصلاحات تدریجی و حمایتهای هدفمند توانست صنایع خود را به سطح جهانی برساند. حمایت در آن کشور نه به معنای رانت، بلکه فرصتی موقت برای بلوغ بود.
ایران باید از هر دو تجربه درس بگیرد؛ نه شوکدرمانی ناگهانی، نه تداوم حمایتهای بیپایان. مسیر اصلاح باید گامبهگام طی شود، با معیارهای روشن برای پایان حمایتها و با ایجاد فضای رقابتی واقعی.
همچنین باید درک کنیم که نوع نوآوری در کشورهای در حال توسعه با کشورهای پیشرفته تفاوت دارد. نوآوری در ایران بیشتر به معنای «یادگیری خلاق» است؛ یعنی جذب و بومیسازی دانش موجود از طریق همکاری با کشورها و شرکتهای فناورتر.
اما ممکن است این پرسش مطرح شود که با وجود تحریمها، چگونه میتوان با جهان دانش ارتباط برقرار کرد؟ واقعیت این است که شرایط امروز با ۲۰ سال پیش تفاوت زیادی دارد. اکنون بخش بزرگی از دانش مورد نیاز بنگاهها و نهادهای ما در اختیار کشورهایی است که مایل به همکاری با ما هستند. بنابراین، مساله اصلی نه دسترسی به دانش، بلکه فعال بودن ما در عرصه بینالمللی است. تا زمانی که خودمان در این میدان حضور مؤثر نداشته باشیم، هیچ کانال ارتباطی پایداری شکل نخواهد گرفت.
در نهایت، آینده اقتصاد ایران در کنترل بیشتر دولت نیست، بلکه در بازتعریف نقش آن است؛ از بازیگر اصلی به داور منصف. دولت باید زمین بازی را عادلانه کند، قانون رابه اجرا درآورد، از مالکیت فکری حمایت کند و بهجای توزیع رانت، مسیر رقابت را هموار سازد.
از منظر اقتصادی، عنصر اصلی رشد و پیشرفت، بازیسازی دولت و قواعد نوشته و نانوشتهای است که بر کنشهای اقتصادی سایه میافکند. در انتها، توجه خوانندگان عزیزرا به این نکته جلب میکنیم که مهمترین نهاد نابجا در کشور ، سیستم غلط یارانهدهی است که اقتصاد را زمینگیر کرده است.
این سیستم، قلب همان نظام ناکارآمد اولیه است که با ایجاد انحراف در قیمتها و انگیزهها، تولید و نوآوری را عقیم گذاشته است و دلالی را ترویج میکند.

